تابستان، همیشه چیزی بیش از یک فصل ساده است؛ برای خیلی‌ها، تابستان یادآور اولین عشق، اولین شکست، و روزهای بلند با حس مبهم دلتنگی است. سریال The Summer I Turned Pretty دقیقاً روی همین حس‌ها سوار شده؛ روایتی از نوجوانی، تردید، رشد شخصی و رابطه‌هایی که در گرمای تابستان شکل می‌گیرند. حالا با آغاز فصل سوم این سریال پرطرفدار، روایت وارد مرحله‌ای تازه و پخته‌تر شده است.

روایتی که با مخاطبش بزرگ می‌شود

فصل اول این سریال بیشتر بر شور و هیجان نوجوانی تمرکز داشت. عشق‌های یک‌طرفه، بوسه‌های ناگهانی، حسادت‌ها و آن لحظات مبهمی که آدم نمی‌داند چه احساسی دارد، اما می‌داند همه چیز دارد عوض می‌شود. اما در فصل سوم The Summer I Turned Pretty، ما دیگر با یک قصه‌ی ساده‌ی تابستانی طرف نیستیم. حالا شخصیت‌ها، به‌ویژه بلی، درگیر انتخاب‌هایی جدی‌تر، رابطه‌هایی پیچیده‌تر و پرسش‌هایی عمیق‌تر درباره خودشان هستند.

انتخاب بین دل و منطق

یکی از محورهای اصلی این فصل، ادامه‌ی مثلث عشقی بین بلی، جرمایا و کنراد است. اما برخلاف فصل‌های قبلی، این‌بار تمرکز سریال فقط روی کشش‌های احساسی و لحظات عاشقانه نیست. بلی در تلاش است تا بفهمد کدام تصمیم به نفع خودش است، نه فقط به خاطر اینکه چه کسی را بیشتر دوست دارد، بلکه به این دلیل که چه کسی باعث می‌شود خودش، بهتر و کامل‌تر باشد.

در این مسیر، سریال به زیبایی نشان می‌دهد که چطور عشق می‌تواند هم رهایی باشد و هم اسارت. اینکه گاهی احساسات، ما را از خود واقعی‌مان دور می‌کنند، و گاهی دیگر، فقط در آینه‌ی یک رابطه‌ی صادقانه می‌توانیم خودمان را بشناسیم.

تابستان، دیگر فقط پس‌زمینه نیست

در دو فصل اول، تابستان بیشتر به‌عنوان یک فضای گرم و دل‌پذیر برای عشق‌ورزی و تفریح تصویر می‌شد. اما در فصل سوم، تابستان به یک استعاره‌ی روایی تبدیل شده: گرمایی که تحمل‌ناپذیر می‌شود، روزهایی که دیگر مفرح نیستند بلکه طولانی و سنگین‌اند، و تصمیم‌هایی که باید در همین فصل گرفته شوند، چون شاید پاییز دیگر خیلی دیر باشد.

لوکیشن‌ها هم تغییر کرده‌اند. دیگر خبری از آن دریاچه‌ی همیشه آفتابی و ساحل خندان نیست. سایه‌ها بیشتر شده‌اند، حتی رنگ نور هم گرم‌تر و گاهی خفه‌کننده‌تر است. همه‌ی این‌ها، بخشی از بلوغ روایت هستند.

شخصیت‌ها هم‌زمان هم آشنا و هم غریبه‌اند

شخصیت‌های اصلی، همان‌هایی هستند که در دو فصل گذشته شناخته‌ایم. اما حالا آن‌ها از درون تغییر کرده‌اند. شاید هنوز هم همان حرف‌ها را بزنند، اما نگاهشان عوض شده. بلی دیگر آن دختر ساده و گیج فصل اول نیست؛ او حالا با تبعات تصمیم‌هایش زندگی می‌کند. کنراد و جرمایا هم از بودن در نقش «پسر خوب» یا «پسر بی‌تفاوت» بیرون آمده‌اند و لایه‌های عمیق‌تری از شخصیتشان را نشان می‌دهند.

حتی شخصیت‌های فرعی هم حالا نقش مهم‌تری در پیشبرد روایت دارند. خانواده، دوستان، گذشته و حتی سکوت‌هایی که در میان دیالوگ‌ها ایجاد می‌شود، همه در این فصل معنی‌دارترند.

آیا هنوز با یک سریال نوجوانانه طرفیم؟

پاسخ هم بله است و هم نه. «The Summer I Turned Pretty» هنوز هم یک سریال جوان‌پسند است؛ با دغدغه‌هایی مثل عشق اول، هویت فردی، و گذر زمان. اما نحوه‌ی روایت این دغدغه‌ها در فصل سوم، نشان می‌دهد که سریال فقط مخاطب نوجوان را هدف قرار نداده. حالا این سریال می‌تواند برای هر کسی که دوره‌ی گذار از نوجوانی به بزرگسالی را تجربه کرده یا در حال تجربه‌اش است، قابل لمس و آشنا باشد.

جمع‌بندی

فصل سوم سریال The Summer I Turned Pretty نه‌تنها ادامه‌ای موفق برای دو فصل قبل است، بلکه به بلوغی رسیده که کمتر در سریال‌های این ژانر دیده می‌شود. همه‌چیز آرام‌تر، عمیق‌تر و پیچیده‌تر شده، درست مثل زندگی واقعی.

اگرچه ممکن است بعضی مخاطبان دنبال همان حس و حال سبک‌تر و شیرین‌تر فصل اول باشند، اما آن‌هایی که آماده‌ی روبرو شدن با لایه‌های عمیق‌تر شخصیت‌ها و روایت‌اند، از این فصل ناامید نخواهند شد.